روز سخت ختنه
سلام مرد کوچولو مامان سلام زندگی مامان
امروز پسرم مرد شد دیگه امروز یکی از هفت خان رستم و پیش رو داشتم یکی از سخت ترین روزای زندگیم بود میدونم واسه آرشا جونی هم یه تجربه سخت بوده
عزیز دلم امروز نوبت واسه ختنه داشتی با بابایی و مامان بابا بردیمت کلینیک تخصصی کودکان دکتری که اونجا بود کارش خوب بود تعریفشو زیاد شنیده بودم ساعت 8 اونجا بودیم بعد کمی معطلی به شما امپول بی حسی زدن فدات بشم خیلی گریه کردی سریع بغلت کردم ولی تو بغلمم گریه میکردی با اینکه اشک تو چشام جمع شده بود ولی خودمو قوی نگه داشتم تا این لحظه هیچکی با شما بد رفتاری نکرده بود حتما با خودت گفتی مامانم پیشمه چرا گذاشته اذیتم کنن؟ولی عشقم میدونم واسه خودت خوبه وگرنه اگه به من بود همش میگفتم بزارین خودش بزرگ بشه و تصمیم بگیره که کی ختنه کنه همه مخالفم بودن کلی داستان از این و اون بهم میگفتن که فلانی چون ختنه نکرده بود همش تب میکرد و عفونت میکرده ....
خلاصه بعد اروم شدنت دکتر گفت بزارش و من از اتاق بیرون کردن عزیز دل مامان تا صدای گریه هاتو شنیدم از کلینیک رفتم بیرو این 10 دقیه واسم یه عمر گذشت 2 باری هم وسطاش اومدم داخل ولی همچنان گریه میکردی باز میرفتم بیرون بعدش صدا کردن گفتن بغلش کن ببرینش تا خونه همش لباتو ور میچیدی و کمی گریه میکردی ولی با شیر خوردن اروم میشدی النم تو خونه ای مامانم و مامان بابا اومدن اینجا کمکم منم همش دستم به ملحفه شستن و شلوار شستنه اخه دکتر گفت پوشکش نکنین تا 3 روز فقط با شلوار باشه
عشقم بعد این همه سختی کشیدنها بهت تبریک میگم چون سنت پیغمبرمون و بجا اوردی البته اذان تو گوش شما خونده شده بود تو روز تولد امام حسین دایی بابای من که مرد مومن و با خداست منم قبولش دارم البته تو گوش منم دایی جون خوندن واسه شما خوندن
نفسم زندگی همیشه پستی بلندی های خودشو داره پسر من باید قوی باشی تو این مراحل از زندگیش هیچ وقت کم نیاری از خدا هم میخوام همیشه همراهت باشه و تنهات نذاره
آرشا جون یادت باشه نفسم به نفسات بنده دوست دارم پسر خوشگلم