آرشا جونی نبض زندگیمآرشا جونی نبض زندگیم، تا این لحظه: 9 سال و 10 ماه و 2 روز سن داره

مامی سارا و ماهیش

۴ماهگی

1393/7/7 10:10
نویسنده : مامی سارا
648 بازدید
اشتراک گذاری

                                                          سلام دوردونم گل یدونم

4 ماهگیت مبارک ارشا جونم پسر نازم بازم سر این ماه واکسن داشتی که بردم زدی و دیدم پسرم چه مردی شده و خیلی با سری قبل فرق میکردی یکم دردت اومد ولی زود اروم شدی البته با 2روز تاخیر واکسنتو زدیم چون 7عروسی پسر عموی من بود و فرداش مامان خسته عروسی بود و پس فرداش زدیم البته ایندفعه با مامانم بودیم و بعدش رفتیم خونه مامانی و با بابایی کلی بازی کردی پسرم با بابایی خیلی جوری تا صدای بابامو میشنوی لبخند رو لبات میشینه کلی ذوق میکنی ارشا جونم قد و وزنت هم خوب بود عسلم وزنت 6700 و قدتم 65 سانت بود قربونت بشم که شاهد رشد کردنتم

پسر شیطون شدی وقتی پوشکتو باز میکنم تا میبرمت دستشویی بشورمت با شیر های آب بازی میکنی یا با دست میزنی روش که بسته بشه یا با پاهات عسل مامان لثه هات خیلی میخواره همش دستت تو دهنته یا دندونگیرتو میخوری و اب دهنتم یکسر سرازیره جدیدا هم حواست جمع همه چیزه و بغل و خوب متوجه میشی و تا کسی رو میبینی ازش بغل میخوای دیگه پسرم بزرگ شده و میدونه دنیا اطرافش بزرگتر از اینهاست و کنجکاویت باعث میشه بغل بخوای تا همه جارو خوب ببینی منم از این کار دریغ نمیکنم و میگم پسرم باید با همه چیز اشنا بشه

ارشا جونم ی روز در حین اشپزی بودم که شما بیتابی میکردی منم دیدم هیچ جوری اروم نمیشی تا مامان به کاراش برسه و نه میتونستم بغلت کنم بیارمت اشپزخونه واسه همین گذاشتمت تو روروئک و دیدم خیلی ذوق میزنی و داری باهاش راه میری البته من از شما بیشتر ذوق کردم وقتی دیدم با پاهای کوچولوت چطور قدم بر میداری ولی از صدای موزیکش خوشت نمیومد وبغض میکردی منم صفحه موزیکشو برداشتم تا پسرم و همیشه خندون ببینم

شکموی مامان دیگه خوراکیها رو خوب متوجه میشی تا ی چیز خوردنی میبینی خودتو به طرفش خم میکنی و منم چون نمیتونم بهت بدم دلم کباب میشه غذا که میخورم باید دور از چشمت باشه والا با چشات تمام لقمه هامو تا دهنم همراهی میکنی و اب دهنتم میاد دیگه چیزی تا خوردنیهات نمونده عشقم

پسرم یادت باشه همیشه من و بابایی عاشقتيم

ارشا جونی بعد دادن قطره ویتامینت همیشه قاشق و ازم میگیری و میخوای خودت مستقل کار کنی

داری مثل پیشی ها نگام میکنی دوردونم

خوشگلم یه شب از بیرون اومدیم پستونکتم تو دهنت بود اومدی در بیاریش افتاد رو بینیت خودت که خیلی بهش خندیدی و هنوزم نمیتونستی دستتو ببری به طرف صورتت تا برش داری بالاخره اینقدر سرتو تکون دادی و دست وپا زدی تا خودش افتاد

ارشا جونی محو تماشای تبلیغات تلویزیون و خوردن شصت خوشمزش

ارشا جونی من عاشق این عکستم نفسم شبیه این پسر شیطونها شدی مامان جون

                                                                                   دوست داریم نبض زندگی مامان و بابا

پسندها (6)
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (2)

topolooooo
29 آذر 93 15:52
ماشاا...هزار ماشاا....چقد ناز و دوس داشتنی خیلی هم آقا شدی گل پسر انشاا...خدا همیشه حافظت باشه.
مامان نی نی
3 دی 93 19:58
هزار ماشاله چه بزرگ شده ارشا جونی عزیزم ممنون به خاطر محبتت به منو بهاره جونیم