آرشا جونی نبض زندگیمآرشا جونی نبض زندگیم، تا این لحظه: 9 سال و 11 ماه و 1 روز سن داره

مامی سارا و ماهیش

۳ ماهگی

1393/6/8 1:18
نویسنده : مامی سارا
697 بازدید
اشتراک گذاری

                سلام جبگملي                       سلام قند عسلی                      سلام ناز پسری 

۳ماهگيت مبارک خوش پا قدم آرشا جونم ۳ماهگيت هم مصادف شد با تولد حضرت معصومه و روز دختر گل پسری

از اینکه شاهد بزرگ شدنتم و تغییراتت رو میبینم خیلی خوشحالم تازگیها صبح که از خواب بیدار میشی به من کاری نداری و شروع میکنی با خودت صحبت کردن و اقه بوقه میکنی از صدات بیدار میشم یکم گوش میدم به حرفات بعد تا میبینی بیدارم دست و پا میزنی تا بغلت کنم منم خوب بوست میکنم شکم و جی جیهاتو میبوسم شمام قهقهه میزنی بعدش بغلت میکنم میبرم میشورمت و شیرت میدم و دوباره با هم بازی میکنیم

عشق مامی اصلا دلم نمیخواد مرخصیم تموم بشه و برم سر کار نمیتونم ازت دور بشم دلم میخواد همه لحظاتت کنارت باشم و شاهد بزرگ شدنت باشم البته بابایی هم میگه استعفا بده

ارشا جونم روز درمیون میبرمت حموم تا هلو بشی حموم رو دوست داری بعضی وقتها هم موقع شستنت میخوابی و بعد از شستشو مبرمت تو وانت و اب بازی میکنیم اونجا هم ارامش میگیری و میخوابی جدیدا هم به من نگاه میکنی و بهم میخندی البته پسر خنده روی من کافیه یکی بهت لبخند بزنه یا برات سر تکون بده دیگه ولش نمیکنی بهش

 آرشا جوني عاشق تخت اتاقتي مخصوصا آویز بالای تختخوابتو خیلی دوست داری و منم ميبرمت تو تختت و موزيکشو برات ميزارم و شما رو سر گرم میکنم خودمم ميرم به کارای خونه میرسم ولی بعد نیم ساعت خسته میشی

پسری ی روز ظهر کنارت خوابیده بودم و شما بیدار شدی و دیدی کنارت خوابم اینقدر برام صحبت کردی منم زیر چشمی نگات میکردم و اصلا متوجه اومدن بابایی نشدم شما به من نگاه میکردی و ميخنديدي منم داشتم کیف میکردم که باباییاز سر من اومدم گفت نترسم چون داشت یواشکی ازت فیلم می گرفت ولی من ترسیدم و جیغ زدم و بعد شما اینقدر به منعزیزم که متوجه شدم دستت با بابایی تو یک کاسه است

دوردونم  روزا هر طور شده خودتو سرگرم میکنی جدیدا تلویزیون نگاه میکنی منم کیف میکنم تازگی ها متوجه انگشتای دستت شدی و همش لمسشون می‌کنی عاشق این کارتم اینقدر با دقت نگاشتن میکنی و همینطور پاهاتو میاری بالا با دست زانوهاتو لمس میکنی انگشتاي پاتو تکون میدی و محو تماشاشون میشی

 خوشگلم آب دهنت زیاد میاد دستاتو میخوری ملافه و هر چیزی که پیدا میکنی سریع میکنی تو دهنت نمیدونم دندونات میخوان در بیان ولی از حالا زوده دندونگیرتو بهت دادم هنوز خوب نمیتونی تو دستت بگیریش ولی داری سعیتو میکنی

عروسی ای عروسی پسر طلا 6/18 عروسی الهه جون دختر عموی باباست قرار بریم اولین عکس 3 نفرمونو با هم بگیریم و چندتا عکس از ارشا جونی حاضر که بشه حتما برات میزارمشون

موش طلا عاشق تلویزیونی

دسته گلم در حال هلو شدن

 

                                            عشق زنگیم ارشا جونم یادت باشه نفسمی و خیلی خیلی دوست دارم

پسندها (4)
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (5)

خاله
7 مهر 93 21:42
3ماهگی دوردونه ات مبارک ...
آزاده (مامان رایان کوچولو)
8 مهر 93 17:45
ای جونم به این شازده پسر گل. کلی دلمون واسش تنگ شده بود عزیز دل
مامان بهراد
9 مهر 93 11:02
سه ماهگیت مبارک آرشای عزیز ای خدا چه پسری ماشالا بزرگ شده. مامانی متکای زیر سرمون خیلی بالاست گردنمون درد میگیره
مژده
10 مهر 93 16:44
قربونش برم چه قد این پسر جیگره آخه خدا
مامان و بابایی
8 آبان 93 0:51
ماشا.. چگده نازه