سپندارمزگان
سلام سلام عشقم عمرم جونم زندگیم پسرم
اول از همه میخام روز سپندارمزگان یا همون روز عشق ایرانی روز ایزد اهورایی رو بهت تبریک بگم 29 اسفند روز عشق به عشقهای زندگیم و همه شما دوستانم به تبریک میگم
پسرم این روزا کارم و مشغله هام خیلی زیاد شدن نمیخام تو وبلاگت غصه باشه ولی زندگی همیشه به ما لبخند نمیزنه روزایی تو زندگی هستند که صبر آدما رو امتحان میکنن و تنها مهم اینه که تو چطوری از این پستی بلندی ها سر بلند بیرون بیای.نفس مامان ازت میخام تو زندگی هر وقت روزگار باهات نا ملایمتی داشت فقط و فقط قوی باشی مثل یه مرد باشی هیچوقت زود تصمیم نگیری به مشکلاتت حتما فکر کن بعد تصمیم بگیر هیچوقت کم نیاری زیر بار سختی روزگار کمرت خم نشه از خدا میخام همیشه کمکت کنه و پشتت باشه آمین
تو این روزا شوهر خالم فوت کردند روحش شاد و یادش گرامی
همه عزیزان و فامیل به من لطف داشتند و مراقب من بودند حتی خاله و دختر خاله هام از مامانیم و بابا جونیت خاسته بودند به من نگن اونم به خاطر وجود مقدس شما بابایی هم اول به من نگفت ولی من از حالتاش و بعضی از صحبتاش متوجه شدم از اونجایی که حال شوهر خاله خوب نبود متوجه فوتش شدم ولی قول دادم که حتما مراقب شما باشم و شما رو ناراحت نکنم مامانم میدونست من قوی ام و اجازه داد تو مراسم خاکسپاری و عزاداری ها شرکت کنم و علاوه بر غصه دار بودنم خیلی مراقب پسر طلام بودم واسه همین پسرم از شما هم میخام تو سختی های زندگی مثل من قوی باشی
خوب دیگه ناراحتی بسه پسرم دندونم بهتر شده ولی هنوز بخیه شو نکشیدم همش میترسیدم عفونت کنه چون علاوه بر اصرار دکترم هیچ دارو و انتی بیوتیکی نخوردم ولی فعلا که این اتفاق نیوفتاده ازت ممنونم که پیش خدا واسم دعا کردی دوست دارم تک گل زندگیم
تمام این روزا هم صبح هم عصر سر کار رفتم اخه اتاق عمل خیلی شلوغ بود الانم که دارم برات مینویسم بعدش میخام برم بیمارستان سر کار ولی از اونجایی که حرفای دلم زیاد بود فرصت و غنیمت شمردم گفتم برای شما و دوستای عزیزم مطلب بزارم که دلم برای همتون تنگ شده
شبا هم که از سر کار میومدم اگه خونه باباییم نمیرفتیم دنبال انتخاب رنگ واسه اتاق شما بودیم تصمیم گرفتیم که اتاقتو رنگ کنیم اخه این رنگهای اکلریک که جدیدن هم قابل شستشو هم ضد خاک و گرد و غبارن هم خیلی قشنگن نمیدونم مگه شما قرار چیکار کنی که من همه وسایلتو دارم ضد آب میگیرم؟
بابایی تصمیم داره خودش واسه گل پسرش زحمت بکشه و اتاقتو بابایی رنگ میکنه فعلا که آستر رنگ اتاقتو زده و احتمالا امشب هم رنگ اتاقتو میزنه دستش درد نکنه میدونم خیلی داره زحمت میکشه و منم همش یا دارم دستور میدم یا همش قر قر میکنم دیشب سرویس چوب آرشا جونمو آوردن خونه مامانی بازم کیف کردم ولی فعلا وسط پذیرایین چون اتاقت کامل نشده باز میگی چرا به بابایی قر میزنی واسه همیناست دیگه خونم شده 6تا خونه ولی میدونم این روزا بابایی هم درگیر کار و عزاداری بودن و ما نتونستیم تو اون روزا واسه انتخاب رنگ و کارامون وقت بزاریم بازم دست بابایی درد نکنه قدرشو بدون در گوشت میگم بهش نگی ها ولی من میگم یکی از فرشته های خداست خیلی مهربونه
خوب پسر طلا یه چیزی چند روز پیش خونه مامانم بودم کنارش نشسته بودم داشت برای شما لباس با دست میبافت که اومد قربون صدقت بره تا دستشو گذاشت رو شکمم نازت کنه شما هم مثل همیشه آماده زود یه تکون خوردی و یه ضربه به دستش زدی میدونم مامانی و لگد نمیزنی حتما دست مامان جون و دیدی گفتی بزنم قدش میدونم یه عالمه بوس هم براش فرستادی واین اولین آشناییت با مامان من بود اولین ارتباط عزیزم.
شیطون پسملی میدونم که صداها رو خوب متوجه میشی چون جمعه خانواده باباییت با خاله جونیش خونه ما دعوت بودن و شما تا صداشونو میشنیدی کلی ووول میزدی هر وقت پیش اشنایی میرم همین کارا رو میکنی تازه جدیدا حتی وقتی خواب باشی و صدات میکنم باهات صحبت میکنم زودی بیدار میشی و حتما تکون میخوری اونم در تعداد زیاد
آرشا جونم عشقم خیلی دوست داریم پسملی همونطوریکه روز بروز داری بزرگ میشی و همه بهم میگن خوب بخور واستراحت کن که این بیرون من و بابایی داریم همه کارا رو انجام میدیم تا تپل پسرمون به موقع بیان و ازشون استفاده کنه یادت باشه خیلی دوست داریم مامانی