این روز ها

سلام پسملم قند عسلم

                                سلام دوردونم نفسم

                                                               سلام عمرم و جونم

                                                                                        سلام فرشته مامان و بابا

                   سلام به همه دوستای گلم که تو این مدت غیبتم با لطفشون ابراز دلتنگی کردند

دوستای خوبم این روزا مرخصی گرفتم و دارم استراحت میکنم و همشم خونه مامانمم و اونجا هم دسترسی به اینترنت برام سخته (حوصله نشستن پشت کامپیوتر و ندارم) با مامان و باباییم حسابی خوش میگذرونیم

از این مدت براتون بگم که استرس افتاده به جونم و همش فکرم مشغوله دیگه دارم ساکمو جم میکنم  تا واسه روز زایمان اماده باشم تو این روزا یه بار پیش دکتر رفتم که همه چیز خوب بود خدارو شکر وخبر خاصی نبود ولی حرکت مثبتم این بود که جمعه هفته پیش 2/12 با همسری رفتیم اتلیه و عکسای دوران بارداریم و گرفتیم فکر  میکنم خیلی خوشگلن شده باشن هنوز ندیدمشون و بعدشم خونه همکارم دعوت بودم و طبق برنامه هر ماه مهمونی عصرونه بگذار شد

این روزا نگرانم از اینکه چی پیش میاد و چی میشه شب و روزم ازم گرفته شده و نگرانم که اینم طبیعی و میدونم همه مامانا این روزا رو پشت سر گذاشتن

چهارشنبه 2/17 وقت سونو گرافی داشتم و بعد2/5 ساعت انتظار سونو انجام شد و خدارو شکر همه چیز خوب بود فقط نگران وزن نینی ام اخه دکتر گفت 2/500 کیلو و منم کلی دپرس شدم اخه تا روز زایمانم همش 10 روز مونده بود نمیدونم دیگه چیکار کنم پسمله تپل بشه البته میدونم وزن گیری جنین تو هفته های اخره ولی وقت من کمه میدونم اگه طبیعی زایمان کنم حتما تا اون موقع تپلی شده ولی...

راستی تو سونو دکتر از صورت پسملی هم عکس گرفت با اینکه زیاد واضح نیست ولی کلی قربون صدقش رفتیم الهی مامان قربونت بشه پسرمممم

دلم واسه این روزای بارداریم تنگ میشه واسه این با من بودنت و بازی کردنات واسه تکون خوردنات ذیگه چند روز به اتمام اسم حامله و باردارو بار شیشه نمونده تازه داشتم کیف میکردم عزیزم

از حالا مسئولیت سختتری رو دوشمه و باید همه هنرمو بکار بگیرم تا بتونم مامان خوب و نمونه ای باشم دوران استراحتم تموم شده

راستی تا یادم نرفته بگم تو این چند روزیکه خونه مامانم بودم هنر به خرج دادمو واسه آرشا جونم کفش بافتم با اینکه دفعه اولم بود ولی بدک نشده بالاخره از خودم یادگاری گذاشتم 

مامان بزرگ دیگه پسرم (مادر شوهرم) بالاخره بافتنی های عزیزمو تموم کرد و دیشب اوردشون و بعد پرژه سنگین عکس گرفتن حتما عکساشونو براتون میزارم چون خیلی خوشگل شدن که ازشون تشکر میکنم

امروز هم عصر باید برم مطب دکتر تا تاریخ دقیق زایمانم و بگه امیدوارم یکم طولانی تر بشه تا پسملی تپل بشه

پسرم جون دلم مامان همیشه دوست داره یادت باشه گلم و همه ارزوش و دعاهاش سلامتی شماست مامانی خیلی خیلی دوست دارم